خلاصه داستان: “بن” که عضو گارد امنیتی است برای ۲۴ ساعت به برادر ناتنی اش “جیمز” که پلیس است ملحق می شود تا نشان دهد شایستگی ازدواج با “آنجلا” خواهر “جیمز” را دارد…
خلاصه داستان: گربه چکمه پوش که در قسمت های قبلی همراه و یار شرک شده بود، داستان زندگی خود را تعریف می کند. اینکه از بچگی در یک یتیم خانه بزرگ شده، مسئول یتیم خانه بخاطر اخلاق خوبش به او یک جفت چکمه داده و... اما حالا او به دنبال نقشه گنج است، گنجی که رازش در دل سه لوبیای اسرار آمیز پنهان شده و...
خلاصه داستان: وقتی که Dusty متوجه می شود موتورش ضربه دیده و شاید دیگر نتواند مسابقه بدهد، تصمیم می گیرد که در تیم آتش نشانی جنگل عضو شود و در گروه نجات قرار بگیرد تا بتواند یک آتش نشان حرفه ای بشود و…
خلاصه داستان: “داستی چوپر” هواپیمای کوچک قصه ما می خواهد پرواز را آغاز کند ولی ترس از ارتفاع مانع این کار میشود . او رویای برنده شدن در مسابقات هوایی را در سر می پروراند و در این راه تلاش دارد به کمک دوستان خود به موفقیت برسد و …
خلاصه داستان: پس از شش سال امن نگه داشتن فروشگاه، پُل بلارت لیاقت یک تعطیلات عالی را دارد. به همین منظور او به همراه دختر نوجوانش که قرار است به زودی به دانشگاه برود، عازم لاس و گاس می شوند. اما امنیت تعطیلات سرش نمی شود و پُل باید دوباره دست به کار شود…
خلاصه داستان: «لری دیلی» که بعد از اتفاقات داستان قسمت اول فیلم از شهر خارج شده بعد از گذشت چندوقت به شهر بر‌میگردد و متوجه میشود که موزه قبلی تعطیل شده و تمام اشیاء عتیقه این موزه به موزه جدیدی در واشنگتن انتقال پیدا کرده و…
خلاصه داستان: زن انگلیسی جوانی برای ساخت فیلم مستندی درباره استقلال هند، راهی این کشور می شود و در این بین با ۵ مرد جوان همراه می شود…
خلاصه داستان: ساکت باش یا دهنتو ببند (به فرانسه !Tais-toi) (و نام انگلیسی Ruby & Quentin رابی وکنتن) نام فیلمی کمدی به زبان فرانسه با بازی ژرار دوپاردیو و ژان رنو است. و محوریت داستان در مورد دو نفر که به دلایل گوناگون به زندان افتاده‌اند، از زندان می‌گریزند و رویدادهای متفاوتی در این میان برایشان به وجود می‌آید
خلاصه داستان: یک مرکز خرید توسط گروهی از سارقان تصرف می شود و تنها نگهبان این مرکز که «پاول بلارت» ( کوین جیمز ) نام دارد و بشدت ماموری وظیفه شناس است، باید با این گروه مقابله کند…
خلاصه داستان: الیوت داستان وحشتناکی را تعریف می کند که باعث ترسیدن بوگ می شود. بوگ فرار می کند و می گوید تا وقتی قصه ای که الیوت درباره اش گفته از بین نرود، باز نمی گردد. الیوت که می خواهد به بوگ کمک کند، با همکاری دیگر حیوانات جنگل کاری می کنند که ترس او بریزد و...
خلاصه داستان: بوگ که دیگر ناامید و تنها شده است ، به یک سیرک روسی ملحق می شود. اما پس از مدتی ، دوستانش تصمیم می گیرند به دنبالش بروند و او را دوباره به خانه برگردانند و…
خلاصه داستان: “الیوت” پس از اینکه عاشق “گیسل” می شود مجبور است ازدواج خود را به تعویق بیاندازد تا “آقای وینی” را که توسط گروهی از حیوانات خانوادگی ربوده شده آزاد شده…