خلاصه داستان: جوزف مردی است که گرفتار تندی و خشمی شده است که او را به سمت خودتباهی میکشاند. اما اتفاقی باعث میشود تا او دوباره فرصتی برای رسیدن به رستگاری پیدا کند و…

خلاصه داستان: یک شرکت بزرگ مالی، تعدیل نیرو می کند. یکی از قربانیان این رویداد مدیر بخش کنترل بحران است که پیش از این اتفاق روی یک پروژه آنالیز عظیمی کار می کرد. دستیار او پس از ساعت کاری تحقیقات خود را کامل می کند و با همکارانش تماس می گیرد و اطلاعاتی راجع به فاجعه مالی شرکت را در اختیار آنها قرار می دهد و...

خلاصه داستان: الیاس کین (استیون سیگال) و تیم او با یک گروه شبه نظامی در سیاتل درگیر می شود و در همین حال یکی از دوستان سابق او در نیروی ویژه ی ارتش به عنوان تک تیراندازی که مضنون به ایجاد وحشت شده برخورد می کند و...

خلاصه داستان: در سال های ابتدایی قرن یازدهم، خاندان پادشاهی مورد حمله قرار می گیرد. وقتی آخرین فرمانده نیز در جنگ کشته می شود، همسرش تصمیم میگیرد در برابر دشمن ایستادگی کند و...

خلاصه داستان: در سال ۱۹۸۱ شیخی در عُمان آدمکشی حرفه ای بنام دنی را برای کشتن افسرهای نیروی ویژه هواپیمایی بریتانیا که مسئول مرگ پسرش بوده اند، استخدام می کند. برای وادار کردن دنی به این کار، شیخ دوست و همکار وی هانتر را به گروگان میگیرد و شرط میکند او را در پایان مأموریت دنی یعنی کشتن هر سه افسر آزاد میکند...

خلاصه داستان: این انیمیشن درباره ی یک شاهزاده خانم شجاع و باهوش به نام “کیارای” است که...

خلاصه داستان: داستان ماجراجویانه مردی به نام فیتز به همراه سگ مهربان و وفادارش ژاک است. ژاک با عشق و راهنمایی های مادرش به بزرگترین قهرمان آفریقا تبدیل می شود که...

خلاصه داستان: الیاس کین (استیون سیگال) در یکی از شهرهای سیاتل وارد درگیری با یک گروه مافیای ژاپنی (یاکوزا) می شود که این گروه بسیار خطرناک هستند...

خلاصه داستان: در سال ۱۹۳۱ میلادی، پسربچه‌ای بی‌سرپرست به نام هوگو که داخل دیوارهای ایستگاه قطار شهر پاریس زندگی می‌کند و با استفاده از ابزارهای مختلف، ساعت بزرگ این ایستگاه را به کار می‌اندازد، به دنبال تنها شی‌ای می‌گردد که خاطرات پدر مرحومش را زنده نگه می‌دارد و...

خلاصه داستان: «ای بی»، خرگوش کوچک و بازیگوشی است که به همراه خانواده خود و یک سری جوجه کوچک در جزیره راپانویی (جزیره عید پاک) زندگی می کند و علاقه فراوانی به نواختن موسیقی دارد اما پدر او که مسئول رساندن کادوها و تخم مرغ های روز عید پاک است می خواهد تا ای بی راه او را ادامه دهد و جانشین او در این کار شود. به همین دلیل «ای بی» تصمیم می گیرد تا از جزیره خود فرار کند و به شهری دیگر برود تا بتواند با نواختن موسیقی مشهور شود...

خلاصه داستان: داستان درباره یک دختر ۱۶ ساله به نام هانا است که توسط پدرش اریک هلر در فنلاند تمرین داده می شود تا تبدیل به یک آدمکش حرفه ای شود. هانا از دوسالگی توسط اریک که یک مامور سابق سازمان سیا بود تعلیم داده می شد. ماریسا وایگلر یک افسر سازمان سیا قصد کشتن اریک را داشت. اریک با دانستن رازی که نمی توانست آن را فاش سازد، سازمان را ترک کرده و به مکانی نامعلوم در قطب شمال رفت.