خلاصه داستان: اسکروج مک داک به دنبال چراغ جادویی میگردد که در آن غول چراغ جادو است. ولی جادوگر شیطانی هم به دنبال چراغ جادو است...
خلاصه داستان: غازی به نام پنگ دوست دارد تا هر کاری جز تمرین برای مهاجرت بعدی انجام دهد. او فکر می کند بهتر از بقیه است و کارهای نمایشی دیوانه واری انجام می دهد تا اینکه اتفاقی می افتد و…
خلاصه داستان: سرزمین آلترا برای مدتی در صلح به سر می برد اما زمزمه هایی مبنی بر بیدارشدن دوباره اژدها سیاه شنیده می شود پس گروهی از مبارزان راهی غار سیاه اژدهای سیاه می شوند تا مروارید سیاه را بدست آورند اما همه چیز به مبارزی جوان به نام لمبرت بستگی دارد...
خلاصه داستان: تمام سگ های دنیا در فضا گمشده اند و حالا بچه های کلارک باید آنها را قبل از کریسمس صحیح و سالم به زمین برگردانند.
خلاصه داستان: سه کودک با ماشین زمان به طور تصادفی به 65 میلیون سال قبل در زمان دایناسورها سفر می کنند و...
خلاصه داستان: سم یک بوفالوی غول پیکر است که با مادربزرگش زندگی میکند. بهترین دوست او دختر همسایه شان است اما سم همیشه از این ناراحت است که غریبه به حساب می آید. یک روز وقتی سم از مادربزرگش یک مجسمه ی دراکولا می خواهد مادربزرگش به او پیشنهاد می کند که یک نامه بنویسد
خلاصه داستان: دختری یازده ساله است که به همراه پدر و مادرش به یک خانه عجیب و دورافتاده 150 ساله نقل مکان کرده است. او فکر می کند پدر و مادرش هیچوقت درکش نمی کنند و دیگر دوستانش را نمی تواند ببیند و دور و برش هم همسایه های عجیبی زندگی می کنند و همین باعث بداخلاقی او شده است. کورالین از یک دریچه کوچک وارد یک دنیای دیگر می شود و….
خلاصه داستان: سیندرلا در گذشته در کنار پدر و مادرش زندگی خوبی داشته پس از در گذشت مادر و ازدواج مجدد پدرش ، دچار آزار های نامادری خود می شود.بدرفتاری های نامادری و دخترانش از بین رفتن تمامی ثروت پدری ، روزگار سیندرلا را سیاه میکند تا اینکه شاهزاده شهر تصمیم به ازدواج میگیرد ... .
خلاصه داستان: نامادری بد سیندرلا جادویی را اچرا کرده که هرکاری پری انجام می دهد را برعکس میکند.اما یعد از نابودی تمام این جادوها سیندرلا ...
خلاصه داستان: در این داستان سیندرلا و پرنس که اکنون از ماه عسل برگشته اند پا به قصر پادشاهی می گذارند و حالا سیندرلا باید به عنوان یک ملکه با مسائل روبرو شود ولی او دلش می خواهد خودش باشد...
خلاصه داستان: خوکی بنام ویلبور از این ترس دارد که در انتهای فصل تبدیل به غذای صاحب مزرعه بشود. او به کمک یک عنکبوت سعی می کند تا از این اتفاق جلوگیری کند...
خلاصه داستان: تولد مهربون از راه رسیده بود و خرس ها تصمیم گرفتند که او را با هدیه ای غافلگیر کنند که ناگهان خرس بد گنده وارد ماجرا می شود...