خلاصه داستان: کتنیس و پیتا پس از اینکه در هفتاد و سومین بازی برنده می شوند به منطقه دوازده باز می گردند. فرمانروای منطقه به بازدید کتنیس می رود و این دو عهد می کنند هرگز به هم دروغ نگویند. کتنیس متوجه می شود که با بازی که از خود ارائه داده روح مبارزه را بار دیگر در میان افراد حاضر در منطقه خود زنده کرده است. فرمانروا از او می خواهد اثبات کند که اقدامات او حین بازی فقط به خاطر علاقه به پیتا بوده و نه قیام علیه پایتخت. مربی پیتا و کتنیس از آنها می خواهد همچنان وانمود کنند به هم علاقه دارند تا خطری متوجه آنها نشود.