خلاصه داستان: داستان مردی را روایت می‌کند که با وجود بالا رفتن سنش، از کمک گرفتن از دخترش اجتناب می‌کند؛ آنتونی که در سن ۸۰ سالگی قرار دارد، اصلا قبول نمی‌کند که در طی این دوران، از دخترش کمترین کمکی را بگیرد؛ آن هم در شرایطی که به مرور زمان ضعیف‌تر و پیرتر از قبل می‌شود؛ در طی مدت زمانی‌که او در تلاش است تا با شرایط متغیر خود کنار بیاید و آن‌ها را درک کند، کم کم به در رابطه با عزیزانش، ذهن خود و همچنین تار و پود واقعیتی که او را احاطه کرده است، دچار شک و تردید می‌شود…